این کایاکروها پس از اینکه امواج بزرگ قایق هایشان را واژگون کرد، برای بقا جنگیدند
سه قایقران یکی یکی در آب سرد و عصبانی واژگون شدند. سپس از هم جدا شدند.
منظور این بود که یک سفر پسر دیگری باشد الف>، آخرین سنت در سنتی که بیش از دو دهه پیش میرود. هر سال، دوستان قدیمی – جیم فارینگتون، ۴۹ ساله، یک خط کش برق در آلدن، میشیگان. شان رویستون، ۴۷ ساله، مدیر سیستم های شبکه برق در کوتیج گرو، ویسکانسین. و تولان آنیس، ۵۳ ساله، یکی از مالکان یک کارخانه تقطیر صنایع دستی در گرند لج، میشیگان، همسران خود را بوسیده بودند و به یک سفر اعزامی رفتند. این بار آنها تصمیم گرفتند در ساحل ملی دریاچه عکسهای صخرههای دریاچه سوپریور، مسیری چالشبرانگیز، کایاک بزنند.
سفری به یاد ماندنی
در صبح روز ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۶، آنها غذا را بار کردند و وسایل کمپینگ، شلوار پارویی ضد آب و تی شرت هایی که سریع خشک می شوند و زیپ جلیقه نجات خود را بسته اند. پیشبینی افزایش وزش باد به ۱۰ گره و افزایش سطح دریاها تا اوایل بعدازظهر به یک تا سه فوت و سپس وزش باد شدیدتر در طول شب بود. دوستان دلسرد نشدند. آنها به قایق های دریایی ۱۴ تا ۱۶ فوتی خود صعود کردند و در حدود ساعت ۱۰:۳۰ از ساحل در Sand Point که کمتر از ۱۰۰ یارد از دفتر مرکزی پارک فاصله داشت، خارج شدند. آنها قصد داشتند یک هفته دیگر برگردند.
این سه نفر از امواج کوچک بیرون زدند و به سمت شمال شرق حرکت کردند. به زودی صخره های علامت تجاری ملی ساحل دریاچه در سمت راست خود شروع به بالا آمدن کردند. شانس بعدی آنها برای خارج شدن از کایاک هایشان حدود پنج مایل جلوتر است، فراتر از منظره گردشگری به نام Miners Castle Point.
دور از ساحل، باد مخالف به ده گره پیشبینیشده افزایش یافت و همچنان بالا میرفت. امواج به چهار پا رسیدند. با این حال، آنها هرگز به این فکر نکردند که برگردند. آنها قبلاً حدود چهار مایل سفر کرده بودند و در شرایط بدتری کایاک سواری کرده بودند.
آنها شاید ۹۰ دقیقه دست و پا می زدند که ناگهان امواج به شش فوت افزایش یافتند و تند شدند. شدت باد به ۲۰ گره رسید. انیس که ۶۰ فوت جلوتر از فارینگتون پیشتاز بود، میگوید: «وقتی اوضاع بد میشد، سریع بد میرفت. رویستون ۴۰ یا ۵۰ فوت دیگر از فرینگتون عقب افتاد.
رویستون اولین کسی بود که از آن عبور کرد.
جای بدی برای شنا بود. آب ۶۲ درجه سرد بود و باد و امواج متلاطم او را به سمت صخره هایی در ۱۰۰ یارد دورتر می راند. ماینرز کسل پوینت شاید یک چهارم مایل خلاف باد بود و نزدیکترین ساحل فرود امن یک چهارم مایل فراتر از آن بود.
دوستان دیرینه از هم جدا شدند
بعد از اینکه رویستون انعام داد، فرینگتون به سرعت به سمت او رفت. او قایق خود را به موازات قایق رویستون آورد و در حالی که رویستون وارد کابین خلبانش شد، که اکنون پر از آب بود، آن را ثابت کرد. او شروع به کار با پمپ دستی پلاستیکی کوچک کرد اما نتوانست جلوی امواج بماند.
رویستون میگوید: «پمپسازی فایدهای نداشت. «نزدیک میشدم، و موج دیگری بر سر ما میآمد.»
در همین حال، باد آنها را به صخرهها نزدیکتر کرد، جایی که امواج حتی تندتر شدند. یک موج رویستون و فرینگتون را به داخل آب غلتید.
فرینگتون موفق شد به قایق خود بازگردد، همانطور که رویستون – دومین ورود مجدد او در آن روز. وقتی به بالا نگاه کردند، آنیس را در آب، دورتر، دیدند که به قایق خود چسبیده بود. فرینگتون و رویستون کایاکهای خود را برای ثبات به هم فشار میدادند و هر کدام با یک دست کایاک دیگری را نگه میداشتند و با دست دیگر پارو میزدند. اما با قایقهایی که پر از آب بودند، و با بادهای بزرگ و وزش بادهای ۲۰ گره روبرو بودند، نتوانستند پیشرفتی داشته باشند. انیس تنها بود.
رویستون میگوید: «در آن زمان بازوهایم از بین میرفتند. “به جیم نگاه کردم و گفتم: “دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم.” ما مدام به صخره ها نزدیک تر و نزدیک تر می شدیم و در نقطه ای گفتم: “الان باید تماس بگیریم.”
مرتبط: این معلم به لطف مدرسه مجازی در صفحه اصلی
فرینگتون با استفاده از رادیوی VHF که روی جلیقه نجاتش بسته شده بود، صدا زد: “میدی، سه قایقران در ماینرز راک سرگردان شدند.” اما هیچ پاسخی دریافت نکرد، زیرا کسی صدای تماس ها را نشنید. صخره های بلند مانع از رسیدن سیگنال رادیویی به دفتر مرکزی پارک یا هر شخص دیگری در خشکی می شد و هیچ کشتی روی دریاچه نبود. بلافاصله پس از راهاندازی قایقرانان، توصیهای درباره صنایعدستی کوچک صادر شد، بنابراین قایقهای تور که معمولاً در ساحل دریاچه تردد میکنند به اسکلههایشان بسته میشوند.
موج دیگری به قایق ها برخورد کرد و فرینگتون برای بار دوم واژگون شد. وقتی او به کایاک برگشت، رادیو از بین رفته بود، جلیقه نجاتش را از تنش درآورده بودند، تلفن همراهش و واحد GPS.
در طول این مصیبت، رویستون و فارینگتون در تلاش بودند تا در اطراف ماینرز کسل پوینت، در حدود یک چهارم مایل مخالف باد، حرکت کنند. اکنون آنها متوجه شدند که حتی آن مسافت کوتاه در کایاک های غرق آب غیرممکن است و شروع به جستجوی جایگزین کردند.
آنها به باد و امواج اجازه دادند تا آنها را به سمت یک برآمدگی سنگی باریک در پایه صخره ها هل دهند. شاید آنها بتوانند آنجا فرود بیایند و قبل از ادامه در اطراف نقطه، کایاک های خود را تخلیه کنند. اما وقتی رسیدند، متوجه شدند که طاقچه یک توهم است. این در واقع یک نوار ماسهسنگ نیمه غوطهور بود و توسط امواجی با سر بالا ضربه میخورد.
فرینگتون به نحوی توانست خود را به ماسه سنگ برساند. او دستگیره T پلاستیکی را در کمان کایاک خود گرفت، که رویستون آن را محکم روی کایاک خود نگه داشت. چنگ فرینگتون نگه داشت، اما دسته نه. پاره شد دو قایق به داخل موجسواری که در حال سقوط بود سر خوردند و در جریان، رویستون را دوباره به داخل آب پرتاب کردند.
امواج رویستون و قایقها را در امتداد خط ساحلی پیش از ناپدید شدن او در اطراف یک رخنمون کوچک هل دادند.
فرینگتون میگوید: «آخرین باری که او را دیدم، او از میان امواج غلتید. “و من قسم خوردم که جلیقه نجات او باز شده است.”
ساعت تقریباً ۱۲:۳۰ بود. دو ساعت پس از اخراج، هر سه مرد اکنون از هم جدا شده بودند. تا آنجا که فرینگتون می دانست، رویستون احتمالاً قبلاً مرده بود. و آنیس هیچ جا دیده نمی شد. حالا او روی صخرهها گیر افتاده بود و رادیو و تلفن همراهش احتمالاً جایی در کف دریاچه سوپریور بودند.
فرینگتون سعی کرد مانند یک هنرمند طناب بند در نوار باریک خط ساحلی راه برود، اما امواج مدام او را از صخره ها به پایین می انداختند. هنگامی که او برای بار سوم از آب خارج شد، انیس شناور آمد و قایق خود را با یک دست روی لبه کابین خلبان نگه داشت. او بیش از یک ساعت بود که به سمت ماینرز کسل پوینت میرفت و سعی میکرد از نقطه دور بزند تا در ساحل ماینرز فرود بیاید، اما در باد شدید زمین را از دست داده بود.
مردها برای یکدیگر فریاد زدند، اما ارتباط ناامیدکننده بود. به زودی، انیس در اطراف یک رخنمون کوچک دیگر از دیدگان ناپدید شد.
فرینگتون دوباره به تنهایی یک تنه درخت شکسته را پیدا کرد و از آن برای پایین آمدن از صخره ها استفاده کرد و در نهایت تقریباً از نیمه راه از صخره ۹۰ فوتی بالا رفت. او نمی توانست بیشتر از این بالا برود. خیلی شیب دار بود منظره ماینرز قلعه پوینت درست بالای سرش بود، به اندازهای نزدیک که میتوانست صدای تپش درهای ماشین را بشنود که وقتی خانوادهها از این جاذبه دیدنی دیدن میکردند، بسته میشد. او زوزه کشید تا زمانی که خشن شد، اما کسی صدای او را نشنید.
مرتبط: آتش سوزی کالیفرنیا همه چیز این دامدار و او را سوزاند خانواده سال ها ساخته شده بود
«شروع کن!»
رویستون در موجسواری تلاش کرد تا اینکه امواج در نهایت او را از خط ساحلی دور کردند و در دریاچه دورتر شدند. خسته، روی پشتش شناور شد و گزینه هایش را در نظر گرفت.
قلعه ماینرز به سختی یک چهارم مایل به سمت شمال شرقی فاصله داشت، اما با باد و بادهایی که از آن جهت می آمد ممکن است روی ماه نیز بوده باشد. رویستون تصمیم گرفت به سمت پایین باد به سمت سند پوینت، جایی که صبح آن روز پرتاب شده بود، در فاصله سه و نیم مایلی دورتر بپیچد.
اما فاصله آن چیزی که او را نگران می کرد نبود. اگرچه رویستون سرمای خاصی را احساس نمی کرد، اما رویستون می دانست که تا زمانی که هیپوترمی ایجاد شود، فقط مسئله زمان است. او باید به سرعت از آب خارج می شد. او میگوید: «من یک شناگر هستم، و فکر کردم، خوب، بیایید شروع کنیم به لگد زدن.»
پس از حدود سه ساعت، رویستون بیشتر مسیر بازگشت را به سند پوینت طی کرد، جایی که صخرهها در نهایت جای خود را به باتلاق سرو دادند. “به نقطه ای رسیدم که واقعاً می توانستم راه بروم و تعدادی از شاخه ها را بگیرم.” پس از نیم ساعت راه رفتن در میان شاخ و برگ های ضخیم، به دهانه نهر رسید. به اندازه کافی دریچه ای به او داد تا خودش را از آب بیرون بکشد.
او بستر نهر را به داخل انبوه سدر دنبال کرد و یک مسیر خاکی برای پیاده روی را مشاهده کرد. او با سرعتی که پاهای لرزانش می توانست راه برود پایین مسیر را شروع کرد و از کنار زوجی مسن که در حال عکس گرفتن بودند عبور کرد تا اینکه به پارکینگ رسید. و این زمانی بود که شانس گنگ سرانجام به شان رویستون درخشید. تصادفاً یک پارکبان در حال رانندگی بود. رویستون برای او دست تکان داد.
دقیقا قبل از ساعت ۵ بعدازظهر بود. رویستون، فرینگتون و انیس چهار ساعت و نیم زودتر به داخل آب رفته بودند. سرانجام، یک عملیات جستجو و نجات برای کمک به یافتن دوستان گم شده او آغاز شد. سرویس پارک ملی قایق گشتی خود Arrowhead را راه اندازی کرد و شروع به اسکن خط ساحلی بین Sand Point و Miners Castle کرد. گارد ساحلی یک قایق گشتی ۴۵ فوتی را اعزام کرد و یک هلیکوپتر نجات را به هم زد.
مرتبط: فرار از آتش سوزی در میانه شب
در رشته، اما نه برای مدت طولانی
فرینگتون از زمانی که از رویستون جدا شد، زیاد از جایی که در میانهی صخره ۹۰ فوتی ایستاده بود حرکت نکرده بود. او که تاپ پارویی قرمز روشن و جلیقه نجات خود را پوشیده بود، مانند چراغی در برابر دیوار ماسه سنگی برنزه بود. اگرچه او عینک خود را در آب گم کرده بود، میله نور چشمک زن Arrowhead را دید که در اطراف یک پیچ قرار دارد.
فرینگتون میگوید: «بزرگترین آرامش در زندگی من دیدن آن چراغهای چشمک زن آبی بود که هیچکس نمیخواهد آنها را در آینه عقب ببیند.
با استفاده از بلندگوی قایق، تکاوران به او گفتند که سر جایش بماند. نجات در جریان بود.
هلی کوپتر در ساعت ۶:۲۹ بعد از ظهر رسید. قرار نبود نجات آسانی باشد. برای کندن فرینگتون از محل خود، خلبانان باید به طرز ناراحت کننده ای نزدیک صخره پر از درخت شناور می شدند. آنها باید یک امدادگر را از بیش از پنج برابر ارتفاع مطلوب پایین بیاورند – با استفاده از ۲۱۰ فوت کابل در حالی که معمولاً فقط از ۴۰ فوت استفاده می کنند – همه در بادهای چرخشی ۲۰ گره ای. با پایین آمدن امدادگر، برگ ها، شاخه ها و آوار بر فرینگتون باریدند. او خود را به فرینگتون بست، سپس آن دو را به داخل هلیکوپتر بردند.
هنگامی که هلی کوپتر بعد از ساعت ۷ بعد از ظهر به زمین نشست، چراغ های خیابان در حال روشن شدن بودند. در پارکینگ بیمارستان مونیزینگ مموریال، جایی که فرینگتون سرانجام با رویستون متحد شد.
پس از سوخت گیری، هلیکوپتر برای جستجوی انیس که تا به حال هفت ساعت در آب بود، بلند شد. جستجو در اطراف قلعه ماینرز، جایی که او آخرین بار دیده شده بود، متمرکز شد. اما انیس قبلاً کیلومترها به سمت غرب بود.
مرتبط: گروهی از نوجوانان در تخته های موج سواری ذخیره شده اند دو شناگر از غرق شدن
یک طرح رها شده
هنگامی که انیس واژگون شد، او حدود ۱۵۰ فوت از دیگران فاصله داشت – خیلی دورتر از آنها برای کمک یا برقراری ارتباط. پس از چندین بار شکست در بازگشت به کایاک خود، او تصمیم گرفت منتظر بماند تا دیگران به او کمک کنند. اما دفعه بعد که به دنبال رویستون و فرینگتون گشت، آنها رفته بودند.
انیس تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده با کایاک نارنجی خود بماند. تشخیص آن برای امدادگران آسان تر از شناگری تنها با لباس آبی و خاکستری است. کایاک شناور ارائه کرد و مملو از مواد غذایی و لباس های خشکی بود که برای رسیدن به ساحل به آن نیاز داشت. این برنامه او بود – لگد زدن با کایاک در اطراف قلعه ماینرز و فرود در ساحل ماینرز. مشکل: بادهای ۲۰ گره ای در اطراف نقطه می چرخیدند و پیشرفت در آن جهت را غیرممکن می کردند. در نهایت، انیس نقشه خود را رها کرد و به جای آن به سمت غرب رفت.
در حالی که ساعت ها با هم می گذشت، انیس به لگد زدن ادامه می داد. «معمولاً وقتی شرایطی برایتان بد می شود، سریع اتفاق می افتد و آدرنالین شما را از آن عبور می دهد. اما پس از هفت ساعت، هیچ آدرنالینی باقی نمانده است. “من هیچ حسی از زمان نداشتم، اما دیدم که خورشید از آسمان عبور می کند. میتوانستم شروع کنم به هیپوترمی شدن خودم. داشتم خواب میرفتم، دستهایم میلرزید، و فکر میکردم، باید زود از این آب بیرون بیایی وگرنه پایان خوبی نخواهد داشت.»
حدود یک مایل از سند پوینت، جایی که سفر آنها آغاز شد، او شانس خود را دید: یک نقطه کم ارتفاع در صخره با ریشه درخت ضخیم که به پایین می رسد.
او میگوید: «قایق پر از آب بود و امواج به شدت آن را میکوبیدند، بنابراین وقتی میخواستم این ریشه را بگیرم، قایق به سلاحی علیه من تبدیل شد». انیس تصمیم سختی گرفت که کایاک را رها کند، همراه با شرایطی که داشت. او خود را از ریشه تا لبه بیشه در بالای صخره پایین کشید. زمانی که او به آنجا رسید، قایق از دید خارج شده بود.
انیس در امتداد خط الرأس ادامه داد، امیدوار بود که قایق در زیر براش گیر کند. و این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد. او از صخره به سمت کایاک خود رفت و چند تکه لوازم ضروری از جمله تعویض لباس را به دست آورد. آب را روی گلوی خشک شدهاش فرو کرد و مشتهای مخلوط دنبالهدار خورد. سپس تلفنی را که در جعبه ضدآب نگه داشته بود، گرفت.
سرویس سلولی بسیار کمی در اطراف Pictured Rocks وجود دارد، اما انیس سیگنالی را دریافت کرد. او می گوید: «اپراتور ۹۱۱ می دانست که من کی هستم. او به من گفت: «ما دو تای دیگر را داریم. بمانید.”
به زودی، هلیکوپتر مستقیماً بالای انیس چرخید. آنها نمیتوانستند او را در غروب ببینند تا زمانی که نوری از زیر برس تابیده شود. آنیس بود که با چراغ جلو علامت می داد.
هلیکوپتر ثابت ماند تا موقعیت انیس را مشخص کند، زیرا تیمی از تکاوران خدمات پارک ملی به سمت او میروند. محیط بانان او را به اندازه کافی خوب قضاوت کردند که پیاده روی کرد، و آنها در تاریکی به مسیر برگشتند، سپس نیم مایل به سند پوینت، جایی که سفر او آغاز شده بود، رفتند.
محیط بان ها از انیس پرسیدند که آیا می خواهد به بیمارستان منتقل شود. پاسخ او قاطعانه بود. او گفت: «به هیچ وجه. جیپ من یک بلوک دورتر است. من بلافاصله به بیمارستان می روم و بقیه بچه ها را انتخاب می کنم.”
مرتبط: این زن در ماشینش در یک چند روز قبل از اینکه همسایه های نگران او را پیدا کنند، خاکریز
هنگامی که انیس به اورژانس رسید، فرینگتون و رویستون را پیدا کرد. آنها لباس های خیس خود را عوض کرده بودند و به اسکراب و جوراب های بیمارستانی تبدیل شده بودند. آنیس آنها را برای خرید کفش در تنها فروشگاهی که هنوز باز است، سوپرمارکت برد. انیس میگوید: «همه چیزی که داشتند دمپاییهای زنانه با برق بود، بنابراین آنها یک جفت خریدند.
رستورانها همه بسته بودند، اما کارگران دلسوز کازینوی نزدیک به داستان آنها گوش دادند و آشپزخانه را دوباره برای آنها باز کردند.
وقتی سرور آمد و پرسید که آنها چه می خواهند، انیس، صاحب کارخانه تقطیر، ابتدا سفارش داد: “ویسکی.” این سه دوست بخت خوب خود را برشته کردند و خود را روی نوارهای مرغ سرخ شده میل کردند.
روز بعد آنها در خط ساحلی قدم زدند—فارینگتون و رویستون هنوز با لباس های اسکراب و صندل های زنانه—و هر سه قایق و همچنین کیف پول، کلید و بیشتر وسایلشان را پیدا کردند.
تعطیلات آنها فقط یک روز به طول انجامید، اما هر سه آماده بازگشت به آغوش خانواده هایشان بودند.
در مرحله بعد، یک داستان باورنکردنی دیگر درباره بقای مردی که از یخچال سقوط کرد و زندگی کرد تا داستان را تعریف کند.